سفارش تبلیغ
صبا ویژن


























بسه دیگه...:)

عجیبه که دلم واسه مدرسه تنگیده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 


نوشته شده در شنبه 90/4/4ساعت 8:37 عصر توسط .:...㋡zoha㋡...:. نظرات ( ) |

روز میلاد مقدس ترین....

نجیبترین...

باتقواترین....

مهربانترین...

نورانیترین.....

وفادار ترین شیر مرد عالم هستی.....

به تک تک مردان که هیچ شباهتی به آن نور الهی ندارند

چه ارتباطی داره که هدیه هم می خوان؟

....عیدتون مبارک.....


نوشته شده در پنج شنبه 90/3/26ساعت 4:36 عصر توسط .:...㋡zoha㋡...:. نظرات ( ) |

ماه هاست در میان کوچه های شهر به دنبال نامی آشنا میگردم

......اما اینک آن را در میان خاطرات گمشده ام یافتم ......

aaaaaaaaaa چه زود گذشت

به قول پلی پی نوشت1:در میان خاطراتم نه در میان نامه هایم

......اینو میگم تا فکر نکنین ندید پدیدما.....

ورژن جدید به قول عارفه پی نوشت2:فکر نکنید رو دروغ گفتم.....تا نفهمید......

 


نوشته شده در سه شنبه 90/3/24ساعت 9:59 صبح توسط .:...㋡zoha㋡...:. نظرات ( ) |

 

 

هیچی به ذهنم نمیرسه........جز این که.........

به قل پلی پی نوشت:جز این که اش انحرافی بود واسه این که نفهمین جدی جدی مغزم قفل شده

 

 

 


نوشته شده در دوشنبه 90/3/23ساعت 11:41 صبح توسط .:...㋡zoha㋡...:. نظرات ( ) |

خیلی سر در گمم........دیگه خودم نیستم........نمیدونم چی می خوام........

.نمی دونم چی کار دارم میکنم........حرفام ته کشیده......

دلم می خواد واسه سالها سکوت کنم و فقط فکر کنم.....

.فکر کنم و حسرت بخورم به اتفاقای خوبی که میتونس بیفته و نیفتاد.....

حسرت می خورم واسه روزایی که می تونستن خوب باشن و خیلی بیشتر

 حسرت می خورم واسه روزایی که خوب بودن اما میتونستن خوبتر باشن......

این روزا کارم شده فکر کردن.....کارم شده حسرت خوردن........!!!!!!

چرا من نمیتونم مثه آدم باشم و رفتار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من خلم؟

دیگه مغزم نمیکشه.........فکرام هم دیگه ته کشیدن.....رویاهامم تموم شدن......

من از زندگی چی می خوام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آمار علامت سوالای زندگیم رفته بالا.........


نوشته شده در چهارشنبه 90/1/17ساعت 6:16 عصر توسط .:...㋡zoha㋡...:. نظرات ( ) |

 

 

هی دختر خانوم......یه لحظه وایسا.....نرو....باهات حرف دارم....کارت دارم.....

.می خوام بگم ازت دلگیرم.....میخوام بگم دلم ازت پره......دلم میخواد خفت کنم.....

هی ...چرا این جوری وایسادی داری بروبر منو نیگاه می کنی؟چیه آدم ندیدی؟؟؟؟

منم ضحی.....یادت میاد؟؟؟؟؟یه زمانی...خیلی باهم دوست بودیم؟؟؟؟؟یادت میاد؟؟؟؟؟

نچ......مطمئنم یادت نمیاد....بابا منم ضحی....یه کم فشار بیار؟؟؟؟

چی شد به نتیجه نرسیدی؟؟؟؟؟به همین زودی فراموش شدم؟؟؟؟؟به همین زودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

با تو بودم با تو.....

حتی با شما دوست عزیز

 


نوشته شده در شنبه 90/1/6ساعت 7:36 عصر توسط .:...㋡zoha㋡...:. نظرات ( ) |

.........برگرد یادت را جا گذاشتی نمی خواهم عمری منتظر

 این باشم که روزی برای بردنش بر میگردی.........

.

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/1/3ساعت 4:38 عصر توسط .:...㋡zoha㋡...:. نظرات ( ) |

یکی میدونه که دوستش داری، یکی نمیدونه دوستش داری! بیچاره اونی که فکر میکنه دوستش  داری!!


نوشته شده در چهارشنبه 90/1/3ساعت 1:36 عصر توسط .:...㋡zoha㋡...:. نظرات ( ) |

 

خدا یا از این همه دوری خسته ام خسته.......

.


نوشته شده در سه شنبه 90/1/2ساعت 1:52 عصر توسط .:...㋡zoha㋡...:. نظرات ( ) |

دیشب  وقتی میخواستم بخوابم.....با خودم گفتم

چقدر خوبه که آدم دیگه مجبور نباشه صبح ها زود پاشه

.....واااااااااااااااای دیگه میتونم هرروز مثه همه ی

جمعه هام تا ساعت دوازده بخوابم...........

.اما از شانس خوب ما......صبح ساعت 8 پاشدم.....

.کلی تو رختخواب غلت زدم اما مگه دوباره خوابم میبرد؟

هی خدا چرا وقتی میخوایم وقت نیست و وقتی نمی خوایم وقت زیاده؟؟؟؟؟؟؟

هنوز عید شروع نشده بد جوری خسته شدم؟

آخه این تعطیلات عید چیه؟

آدم انگار تو خونشون حبس میکنن و به اندازه ی 38 ساعت به آدم تکلیف میدن میگن حل کن.......

خدایا چرا تموم نمیشه؟

این جور موقع هاست آدم قدر مدرسه و دوستاشو میدونه............

دارم میمیرم.......یکی با من حرف بزنه......گریه‌آور

الان تنها چیزی که نیاز دارم یه مهمونیه.........

کی میاد خونه ی ما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


نوشته شده در جمعه 89/12/27ساعت 10:6 صبح توسط .:...㋡zoha㋡...:. نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak