خیلی سر در گمم........دیگه خودم نیستم........نمیدونم چی می خوام........ .نمی دونم چی کار دارم میکنم........حرفام ته کشیده...... دلم می خواد واسه سالها سکوت کنم و فقط فکر کنم..... .فکر کنم و حسرت بخورم به اتفاقای خوبی که میتونس بیفته و نیفتاد..... حسرت می خورم واسه روزایی که می تونستن خوب باشن و خیلی بیشتر حسرت می خورم واسه روزایی که خوب بودن اما میتونستن خوبتر باشن...... این روزا کارم شده فکر کردن.....کارم شده حسرت خوردن........!!!!!! چرا من نمیتونم مثه آدم باشم و رفتار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من خلم؟ دیگه مغزم نمیکشه.........فکرام هم دیگه ته کشیدن.....رویاهامم تموم شدن...... من از زندگی چی می خوام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آمار علامت سوالای زندگیم رفته بالا.........
Design By : Pichak |